معنی از رشته های ورزش کشتی
حل جدول
آزاد
از رشته های ورزش دو ومیدانی
امدادی
فنی در ورزش کشتی
سگک جفت
از فنون ورزش کشتی
سالتو
سالتو، بار انداز
اصطلاحی در ورزش کشتی
کم کاری
تکنیکی در ورزش کشتی
بدلکاری
فرهنگ عمید
نوعی ورزش که بین دو نفر انجام میشود و هر کدام سعی میکند با استفاده از فنون آن ورزش پشت دیگری را به زمین بیاورد،
* کشتی فرنگی: (ورزش) نوعی کشتی که فنون آن از کمر به بالا اجرا میشود،
لغت نامه دهخدا
کشتی کشتی. [ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ] (ق مرکب) بسیار. سخت بسیار. مقابل بس اندک:
نعمت منعم چراست دریا دریا
محنت مفلس چراست کشتی کشتی.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 509).
ورزش
ورزش. [وَ زِ] (اِمص، اِ) ورزیدن. (برهان) (آنندراج). رجوع به ورزیدن شود. || اجرای مرتب تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی. (فرهنگ فارسی معین). || کسب. (منتهی الارب). اکتساب. (یادداشت مؤلف). به دست کردن. به دست آوردن. حاصل کردن. تحصیل. اندوختن. گرد آوردن. عمل کردن. کار کردن. (فرهنگ فارسی معین):
که چندین بورزید مرد جهود
چو روزی نبودش ز ورزش چه سود.
فردوسی.
هر کار که تو در جهان از بهر مرادی و شهوتی بکنی هم از آن وجه بر تو رنجی مستولی شود که ترا از ورزش آن پشیمان کند. (کتاب المعارف).
|| زرع. کشت. (یادداشت مؤلف):
بماندند پیران بی پا و پر
بشد آلت ورزش و ساز و بر.
فردوسی.
|| شغل. عمل. حرفه. سعی. کار. (ناظم الاطباء). پیشه. (فرهنگ فارسی معین). کار با مشقت و تعب. محنت. (ناظم الاطباء):
بشد رأی و اندیشه و کشت و ورز
که مردم ز ورزش همی گیرد ارز.
فردوسی.
شما دیر مانید و خرم بوید
به رامش سوی ورزش خود شوید.
فردوسی.
به مطبخ هوس و فکرت تو بی ورزش
هزار بره ٔ ناپخته هست و ناخورده.
سوزنی.
|| تمرین و مشق. (یادداشت مؤلف). ملکه. پراتیک. هرکاری که بسیار و پی درپی کنند برای آنکه در آن هنرمند و کامل شوند. (آنندراج). مداومت دادن در هر کاری. (ناظم الاطباء):
با بلاهای دوست ورزش کن
خویشتن را بلندارزش کن.
اوحدی.
هرچه ورزش کنی همانی تو
نیکویی کن اگر توانی تو.
اوحدی.
|| کوشش و جهد. || فایده. حاصل. منفعت. || پرهیز. اجتناب. || زهد. || ریاضت و حرکات و اعمال مخصوصه که برای قوت اعمال بدنی همه روزه به جای می آورند. (ناظم الاطباء).
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
2172